دلتنگی

اگر تو باز نگردی  

امیدآمدنت را به گورخواهم برد 

وکس نمی داند که درفراغ تو دیگر چگونه خواهم زیست  

چگونه خواهم مرد 

                                  (حمید مصدق)  

 

این روزا حالم خوبه . حس می کنم ناراحتی ها واسترس هام تمام شده هرچند هنوز یک بغض ته گلوم مونده ولی دیگه مثل قبلاً اشک نمی ریزم ،دیگه بی تابی نمی کنم، دیگه قلبم تند تند نمی زنه حتی درد سینه وقلبم خوب شده ،دیگه شب تا صبح و صبح تا شب انتظار نمی کشم . الان تنها دلخوشیم وقتی بیکارمی شم کتاب هام شده تو این مدت کتاب هام دو، سه برابر شدند، هرچی تواین چند سال از کتاب خوندن دور شده بودم. تو این چند وقت جبران کردم . دیگه مثل قبلا از تنها موندن متنفر نیستم دیگه دوست دارم چند ساعت تو روز تنهای تنها باشم. ولی تنها چیزی که نتونستم هنوز باهاش کنار بیام دلتنگیم هست.  

 

 *دیروز تولد آقای همسربود. رفتم بازار واسش کادو بخرم، کتابفروشی رفتم وکلی کتاب واسه خودم خریدم کتاب دوست بازیافته یک کتاب جیبی به نظر من خیلی قشنگه دیشب تا دیروقت مشغول خوندنش بودم. 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
بلوط چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ http://baloot.blogsky.com

سلام مهربون خیلی عالیه که با کتاب همدم شدی
تو این حال و هوای خوب دیگه جایی برای دلتنگی نیست فکر می کنم که بهتره دلتنگی رو فراموش کنی
پایدار باشی

مرسی گلم
خوب دیگه بعضی وقتا آدم دلتنگ میشه.

محمد چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:47 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com/

من که عاشق دلتنگیامم! اصلا دلم میسوزه برا اینا که انگار هیچیشون نیست و الکی خوشن. من وقتی بارون میگیره وقتی غروب میشه اصلا یه وقتایی عجیب دلم میگیره! اما من ازش فرار نمیکنم.دنبال دلیل هم نمیگردم.فقط درکش میکنم و دنبالش میرم و لذت میبرم. آبجی خانم این دلتنگی هم نعمتیه تو وجودت . قدرش رو بدون.)
یه جاهایی جلوی غرور رو میگیره و یه جاهایی باعث آرامشت میشه و یه جاهایی مونس تنهاییت میشه ! باهاش برو!

به قول فروغ که کاشکی اون بالا شعرش رو میذاشتی:

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

وای محمد دقیقا زدی تو خال من چند قسمت از شعرهای فروغ رو می خواستم بگذارم و اولین گزینه ام این بود.ودومیش
با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

ولی خوب بعد پشیمون شدم
بهرحال مرسی واسه همدلیت

آدمک پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ق.ظ http://adamaka.blogsky.com

سلام

شاید باور نکنی اما کاملا می فهمم چی می گی و حس دلتنگیتو درک می کنم
این روزا دلتنگی و تنهایی مثل شده عادت مثل نفس کشیدن
آدمی تا وقتی زنده ست تنهاست

.................................................................


من در دنیا همیشه یک دوست داشته ام
و آن خودم بوده ام .....

سلام
آره عزیز این روزا دلتنگی واسه خیلی ها شده عادت. مرسی از حضورت

محمد شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ق.ظ http://mohamed.blogsky.com/

اعظم خیلی خیلی بابت نوشته ی محبت امیزت ممنونم و از این که من رو مثل برادر کوچیکت میدونی بینهایت خوشحالم.تو هم خواهر خوب منی. ممنونتم و بازم عذر میخوام.

خواهش می کنم من واقعیت رو گفتم . تازشم گفتم برادر بزرگتر نه کوچیکتر .

منا شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ http://8daily.blogsky.com/

سلام اعظم جان
خوشحالم که سرحالی و حالت خوبه
اینجاس که باید واست بخونم:
همه چی آرومه
من چقد خوشحالم
غصه ها خوابیدن ....
آخرشم علامت کچل!!!!هر چند اون بیچاره دیگه مگه تو خواب بخونه همه چی ارومه!

میبینم که قالبت را عوض کردی و آبیش کردی
قالب نو مبارک

آره گلم واقعا تو خوابم دیگه نمی بینه
وای شرمنده عزیزم اون قشنگتر بود ولی می دونی که من از نبودنت اعصابم ضعیف شده بود قرمزیش بدترم می کرد.

تابا چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://tabakhanomi.blogsky.com/

وای من هم کتاب دوست بازیافته رو هدیه گرفتم
و خوندنش واقعا حس خوبی به من داد ...
راستی چه خوب که کتاب می خونی، راستش کتاب خوندن تنها کاریه که هنوز هم ازش خسته نشدم...

آره واقعا کتاب خوبییه منم چند بار خوندمش واسه همون حس خوبی که گفتی.
مرسی از حضورت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد