همین جوری

یکی از چیزایی که من رو عصبی می کنه این که آدم های اطرافم از اخلاقم سوء استفاده کنن وفکر کنن من گوشهام دراز ومخملیند، نمی دونم شایدم هستند وخودم نمی بینم. جریان این  که بنده  تصمیم گرفتم تعطیلات رو خوب بگذرونم ودر این راستا پنج شنبه صبح زود بیدار شدم و ناهار رو درست کردم بعدم با دخترام رفتیم استخر هرچند همش درگیر بچه ها بودم ولی واسه این که من باهاشون رفتم انقدرخوشحال بودن که منم ذوق زده شدم.  خلاصه این که با روحیه ای عالی اومدیم خونه . یکی از دوستای قدیمیم که فقط وقتایی که کارش گیر میفته میاد سراغ من تلفن کرد که بیا بعدازظهر با هم بریم بیرون (حقیقتش یه چند وقتی بود هر وقت می گفت برویم بیرون من گرفتار بودم ) منم دیدم بعدازظهر دخترام کلاس زبان دارند قبول کردم. یک دفعه دیدم موقعه ی خداحافظی می گه: ببین می خوام یکی از خواستگارام رو نشونت بدم نظرت رو راجع بهش بدونم ، فقط خواهشاًخوش تیپ وخوشگل بیای. من رو بگی عصبانی شدم گفتم وا میخوای من راجع به اون نظربدم یا اون من رو ببینه؟ من همیشه همین جوری هستم، و واسه ی اینکه کسی خوشش بیاد خودم رو عوض نمی کنم اگه به کلاست نمی خورم با یکی دیگه برو. بعد گفت منظوری نداشته. منم باهاش رفتم گیر داد برویم کتاب فروشی هرچی گفتم من این هفته دوبار رفتم کلی کتاب خریدم هنوز همشون تموم نشدن گفت: تو بیا کتاب نخر فقط من کتاب می خرم. رفتیم چند تا کتاب برداشت،منم وسوسه شدم دوتا کتاب برداشتم . موقعه ی حساب کردن گفت : وای کارتم رو تو خونه جا گذاشتم پولم زیاد همراهم نیست کتاب های من رو تو حساب کن. به خدا من اصلا آدم خسیس ومادی نیستم تو دنیا هم هیچی رو اندازه ی هدیه دادن دوست ندارم ولی چون تا حالا چندین بار این کار رو کرده بازم می گم نه واسه ی پولش فقط به خاطر رفتارش واین که چون فهمیده من مثل خیلی ها تو این جور مواقع نمی توانم بگم خوب بعدا بخر یا مثلا بعد از چند روز پولش رو ازش نمی خوام می خواد از رفتارم سو استفاده کنه . البته همیشه این جور وقتا بهش می گفتم عیب نداره نمی خواد نگران پولش باشی این دفعه گفتم باشه بهت قرض می دهم. ولی خیلی حس بدی بهم دست داد. 

امروزم تو اداره مدیرمون پررو ، پررو تو صورتم نگاه می کنه می گه زبونت خیلی درازه ، با من این مدلی حرف می زنه هر کاریم داره میاد سراغ من، اینترنت می خواد میاد سراغ من ، خرید اینترنتی می خواد بکنه شماره کارت من رو می خواد ، نامه رسون نیست به من میده کارش رو، منشیش نباشه تایپ نامه هاش با منه این همه کارمند داره به تنها کسی که جرات می کنه کارای غیر کارشناسیش رو بده منم چون بهم برنمی خوره ولی چون ظاهرم شلوغه آخرشم می شم زبون دراز، منم نامردی نکردم امروز که کلی کار بهم داده نشستم با خیال راحت این پست رو میذارم. عجب روزگاریه.  

 *منا جونم برگشت زیارتشم قبول.

* دیشب آخر شب داشتم کتاب می خوندم بهار می گه: مامان به وظایفت یکی دیگه اضافه شده  گفتم: چی مامان؟ می گه : کتاب خوندن می بینی تو رو خدا ما مامان ها هر کاری می کنیم باید جزو وظایفمون باشه.  

* مامان رهام تو وبلاگش واسه خرید سی دی نظر خواسته بود هرکاری می کردم نظرم ثبت نمی شد امروزم هر کار می کنم نمی توانم بروم تو وبلاگش خواستم بگم واسه بچه های کوچولو سی دی های مجیک انگلیش فکر کنم خیلی خوب باشند. البته من چند سال پیش واسه بچه هام گرفته بودم عالی بودن.

نظرات 14 + ارسال نظر
بلوط شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ http://baloot.blogsky.com

سلام مهربون
ببخشید اما یه جورایی داری به بقیه کولی میدی و این اصلا خوب نیست این که آدم محافظه کار باشه خوبه ولی نه اینقدر...
امیدوارم اطرافیانت سرشون به سنگ بخوره و از مهربونی هات سوء استفاده نکنند

پایدار باشی
در انتظار حضورت

سلام
نه خواهش می کنم واقعیت رو می گی. ولی می دونی من محافظه کار نیستم یک کمم به قول مدیرمون زبون درازم ولی وقتی کسی رو ناراحت می کنم، عذاب وجدان می گیرم .

محمد شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com/

آفرین به اعظمی که تازه داره خودش میشه! اصلا اعظم خانم ادم سالم و خوب حتما باید هم جاذبه داشته باشه و هم دافعه و بتونه حرف دلش رو خوب بزنه و به سو استفاده کننده ها اجازه نده هر فکری بکنن و شخصیتش رو نادیده بگیرن!

در ضمن حالا آبجی یهو جوگیر نشی یه کاری کنی مدیرتون یه باره اخراجت کنه ها! از ما گفتن!)) این تیوریهای مثبت اندیشی و توجه به خود و اعتماد به نفس و این جور چیزا رو اول رو دوستات و همون کتاب دودره کنا امتحان کن اگه جواب داد رو رییست امتحان کنا! بازم از ما گفتن!)))

آره حالا یعنی خیلی خوب شدم.
نه این مدیر ما چون خیلی با من راحته مثلا می خواد شوخی کنه ولی بنده خدا بلد نیست چه جوری شوخی کنه . ولی در کل آدم بدی نیست.

خانومی شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ http://khanoomi.blogsky.com/

آخ آخ اینقدر از این تو معذوریت بودن نفرت دارم
اگر پول قرض بدم یا به هر عنوانی قرار باشه طرف بهم بده و نده بمیرم هم بهش نمیگم ولی کلی حرص می خورم دفعه بعدم نه نمی تونم بگم

وای خانومی منم همین جوری بودم ولی انقدر قرض دادم و پس ندادند می دونی فقط بحث پول نیست بحث سو استفاده است.
خانومی خیلی از رفتارات مثل گذشته ی منه تا بیشتر از این آسیب ندیدی سعی کن تغییر کردن رو تمرین کنی.

mahbod یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://http://ahoora-moji.blogsky.com

سلام
خسته نباشید
با اجازتون یه چیز می خوام بنویسم شاید به دردتون بخوره
من که خیلی به دردم خورد
اگر به هر کس به اندازه خود وجودیش ارزش و اهمیت بدم- نه اون خودی که توی توهم به دست آورده یا اطرافیانش دارن به زور بهش تزریق می کنن!- از حرف ها و رفتارهای نابهنگام هیچ کس دلخور نمی شم. چون یا نابهنگامی رخ نمی ده یا اگر هم بده، من دلخور نمی شم. چون خود واقعی طرف مقابلم رو می شناسم!

کلا نظر من اینه که باید با هر کس مثل خودش رفتار کرد تا بعدا مجبور نباشی بابت رفتارت با دیگران حرص بخوری.
موفق باشی و پیروز
خوشحال می شم به وب من هم سر بزنی

سلام
مرسی بابت توصیه و نوشتت. وای هر کاری می کنم مثل خودشون برخورد کنم نمی شه.
حتما سرمی زنم.

سحر یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ http://saharri.blogsky.com

فکر نکن عزیزم یقین کن گوشامون مخملیه...
گاهی فکرمیکنم صدای بع بع کردنمو یعنی کسی هم هست که تو این دنیا نشنیده باشه؟؟؟

میگم واسه نبات زعفرونی من هم اون سی دی که گفتی به درد میخوره؟ ۱ سال و ۳ ماهشه.

منم ازینجا یه بار دیگه میگم: مونا جووووووووووون زیارت قبووووووووووول

آی سحر جونم گفتیا ولی بازم آدم نمی شم می دونی بدبختیش اینه که دقیقا می فهمی داری خر میشی ولی بازم خر می شی.
آره گلم خیلی سی دی های خوبیند ولی فکر کنم یکم زوده تیکه های کارتون های مختلف رو با آموزش زبان یاد داده اگه تهران بودم چون دیگه دخملام بزرگ شدن می دادم واسش می گذاشتی حالا اگه تابستون اومدم تهران واست میارمشون .

بلوط یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://baloot.blogsky.com

سلام مهربون[گل]
سرو نازی است که شاداب تر از صبح بهار
قد بر افراشته از سینه دشت
سرخوش از باده تنهایی خویش
من در اندیشه که این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور که نروید جز خار
که نتوفد جز باد که نجنبد نفسی از نفسی ...
خنده ای می رسد از سنگ به گوش!.....

به روزم و در انتظار حضور مهربانتان

سلام
مرسی از حضورت اومدم نظرم دادم.

رها یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ب.ظ http://niyazhayam.persianblog.ir

سلام عزیزم راست می گی بعضی کسا کلا دید آدمو نسبت به محبت و گذشت عوض می کنن مخصوصا اگه طرف خیلی هم احساس کنه زرنگه و داره سود می بره

سلام رها جون
واقعا همین جوره واین باعث می شه آدم محتاط تر بشه و نتونه تو برخوردش با آدم های دیگه خود واقعیش باشه.

بیتا دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://imaginethis.blogfa.com


سلام و درود

خوشحالم که باهاتون از این طریق آشنا می شم . وب خوبی دارید .امیدوارم همواره سرزنده و شاد باشید .

سلام
خوبی گلم؟ منم خوشحالم که باهات آشنا شدم.

سحر دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ http://saharri.blogsky.com

ااااا مگه تهران نیستی؟؟؟؟؟
کجای این سرزمینی ریفیق؟؟؟

سحرجونم
من اهوازم.

منا سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ق.ظ http://8daily.blogsky.com/

سلام گلم
همیشه بهت گفتم خودتم میدونی که دور و بر خودت را خیلی شلوغ کردی یه جایی هست به اسم Recycle Bin روی آدمای این مدلی کلیک راست کن بعد delete تا واسه همیشه از شرشون خلاص شی

حواست باشه همینجوریات 2 تا شدن!!

سلام
آره همیشه هم تصمیم می گیرم ولی....
بابا تو دیگه چرا خودت که می دونی همه ی کارام همین جوریه.

بلوط سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://baloot.blogsky.com

سلام مهربون
یعنی مدیر اینقدر کار سرت ریخته که دیگه نمی تونی آپ کنی یا شایدم...
به هر حال امیدوارم پیروز و پایدار باشی
حضورت تو وب من مایه خوشحالی است

سلام
راستش رو بخوای مدیرمون کلی کار ریخته ولی از خدا که پنهون نیست از شماهم چه پنهون اونا روهم یه خط درمیان با بی حوصلگی دارم انجام می دهم اتفاقا یه چیزی تو ذهنمه واسه نوشتن ولی حس نوشتن ندارم.
مرسی لطف داری شما به من.

محمد سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:41 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com/

خب همینجوری بازم یه همینجوری دیگه بنویس ابجی دیگه! ) اصلا کلا اسم همه ی پستات رو بذار همینجوری! خیلی باحال میشه!

از کجا فهمیدی می خوام همین کار رو بکنم. از شوخی بگذریم نمی دونم چرا اصلا حالم خوب نیست، دوست ندارم همه ی پستای وبلاگم رو وقتی ناراحتم بنویسم حالا اسم همه ی پستا یه شکل بشه اشکال نداره ولی حال وهواشون دوست ندارم یکجور باشه .

منا چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ق.ظ http://8daily.blogsky.com/

بانو جان خسته شدیم چقدر همینجوری بیایم همیجوری ببینیم و بعد همونجوری بریم!

باشه گلم فقط به خاطر تو یه پست جدید گذاشتم

محمد چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ق.ظ http://mohamed.blogsky.com/

اصلا اعظم میدونی چیه؟ من یه چیزایی دارم کشف میکنم. انگار آدمایی که حالا به هر دلیلی همدیگر رو بیشتر میفهمن و روحیاتشون تقریبا مثل همه ( مثل دوستای وبلاگی) تو یه دوره ی مشخصی حالشون خوبه و تو یه دوره ای با هم حالشون خوب نیست. انگار یه امواج خاصی وجود داره که فرکانسش اون ادما رو تکون میده و بقیه مصونن! این راز رو فقط به تو گفتما! به هییییش کی نگیا!)))

دیگه وقتشه خوب خوب شی و کمرت رو صاف کن موقع نشستن رو صندلی و نفس عمیق بکش که باید یه چند تا پست شاد و شنگول بذاریا!)

داداش تو دیگه چرا؟ (این رو گفتم چون همه ظاهر همیشه خندونم رو که می بینن وقتی می گم حالم خوب نیست این رو بهم می گن)
واقعا همین طوری که می گی. البته من الان این راز تو رو آپ می کنم که همه بفهمند.
الانم یه پست گذاشتم باورت شاید نشه حتی یه دور نخوندم ببینم اشکالی داشت یا نه . خوندی هم نظر کارشناسیت رو راجع به بچه ها بده هم غلط املایی وانشایی هاش رو پیدا کن البته لطفا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد