به یاد دکترشریعتی

 ۲۹خرداد سالروز وفات دکتر شریعتی بود یادش گرامی و روحش شاد 

  

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است . 

                             زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

 دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

 می تواند تنها یک همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

 و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

  چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است. 

  

در بیکرانه ی زندگی دوچیز افسونم می کند آبی آسمان که می بینم ومی دانم که نیست وخدا که نمی بینم ومیدانم که هست.

شروع

 

اون موقع ها که کوچیک تر بودم نوشتن رو خیلی دوست داشتم یادم محصل بودم حتی بعدترش دانشجو شدم همیشه یک دفتر خاطرات داشتم و توش هر روز می نوشتم هنوزم چتدتا شون رو نگه داشتم البته اعتراف کنم چند سال گذاشتمشون تو انباری و حتی نگاهشونم نکردم نمی دونم چرا اغلب  ما زنها معمولا وقتی ازدواج می کنیم یه مدتی می خوایم تمام وقتمون رو صرف خونه وزندگی کنیم فکر می کنیم اینجوری می تونیم علاقمون رو به همسر وزندگیمون نشون بدیم بدم که بچه دار می شیم تا یه مدتی تمام زندگی رو تعطیل می کنیم ومی چسبیم به بچه داری می خوایم به خودمون ثابت کنیم که همسر خوب ومادر فداکاری هستیم یهو این روزا می گذرن به خودت میای می بینی وای من حواسم به همه چیزو همه کس بود به جز خودم مگه ما چند بار می تونیم زندگی کنیم می بینی چند ساله حتی به خودت وعلاقه هات فکر نکردی چه برسه بخوای عملیشون کنی. بعد یهو یه حس بدی بهت دست میده فکر می کنی چرا اینجوری شد. تا یه مدت دنبال مقصر می گردی اولین متهمم آقای شوهر اون به همه چیز رسیده واز هم بدتر عادت کرده که همه ی کارا رو خودت بکنی وصداتم درنیاد چون همیشه اینجوری بودی وتمام کارات میشن وظیفه . می دونی وقتی با خودت تنها میشی می بینی راست می گه مگه روزای اول اون ازت می خواست .مگه اون گفت دست از علاقت بردار خودت می خواستی ، فکر می کردی اینجوری میشی یه همسر خوب . یادت رفته بود کسی که خودش رو فراموش کنه نمی تونه زندگی نرمال وخوبی داشته باشه. الان چند وقته تصمیم گرفتم واسه خودمم یه وقتی بگذارم حداقل کتابای مورد علاقم رو بخونم مثل گذشته تو دفترام دوباره بنویسم، هرچند بعضی وقتا عذاب وجدان می گیرم نکنه واسه بچه هام درست وقت نمی گذارم نکنه دارم در حقشون کوتاهی می کنم آخه تغییر بعضی عادتها وباورها خیلی سخته. اما منای عزیزم که از خواهر واسم نزدیکتر وبهترین دوستم زحمت این وبلاگ رو کشیده واین رو واسه ی تولدم به من هدیه کرد نمی دونم اینجاهم می تونم مثل دفترام با خودم صادق باشم یا مجبورم خودسانسوری کنم.  

منا جون مرسی واسه ی بودنت واسه ی کمک هات.

تولدت مبارک

این وبلاگ هدیه من به بهترین دوستم توی روز تولدشه  

اعظم جون تولدت و تولد  وبلاگت  مبارررررررررررررررررررک